روزا رو باید گذروند و چه سرگرمی ای از بافتنی بهتر!؟ نی نی خاعرشوعره پاییز به دنیا میاد و همگی رفتیم بازار حمیدیه و کاموا و میل گرفتیم و خلاصه حسابی مشغولیم، منم معلمشونم :) خودم یه ژاکت دست گرفتم که طرحش خیلی قشنگه دارم با رنگ زرد میبافمش، شلوار و کلاه ام داره که از وبلاگ بافتنی آرامش طرحشو برداشتم.
همسری میاد و میره ، حسابی در رفت و آمده تا کارش ثابت مشخص بشه. خونه ام هنوز منتقل نشدیم و همون جای موقت اسکان داریم البته روزایی که همسری نیست من میام پیش خواعرشوعره و اینجا با همیم، الان مادرشوعره و دخترخاله ی شوعره هم هستن البته و گروه بافتنی بافیمون جوره جوره.
همچنان در غربت... حسه غریب بودن داره قالب میشه ! مخصوصا وقتایی که همسری نیست یا وقتاییکه تو موقعیته زبانشون قرار میگیرم.
فعلا یعطیک العافیة ؛-) همینو بلتم
مع السلام :/